علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

خداحافظ 92، سلام بر 93

    سلام امروز آخرین روز ِ سال ِ نود و دوئه، سالی که با تمام بالا و پایینهاش برامون سال بدی نبود، سالی که از یک نظر برامون خیلی منحصر به فرد و خاص بود، 91 از این جهت که سال ِ به دنیا اومدن ِپسری بود برامون خاطره سازی کرد و 92 چون اولین سالی بود که از روز نخست تا واپسینش یک زندگی ِ سه نفره داشتیم برامون ویژست، درضمن یادم نمیره که 92 -با از راست  به چپ رفتنش- منو 29 ساله کرد. و 93 ... ان شاءالله با نوید ظهور آقامون در تاریخ موندگار بشه، که چه سعادتی برای ِ یک عدد بیشتر از این؟! و چه استعدادی برایش بالاتر از این که مجموع دو ضلعش کنایه ایست بر 12 رکن ِ عالم ی هستی... گرچه تا نخواهیم،  تا همواره ...
29 اسفند 1392

همه کودکان باهوشند اگر...(بخش 5)

اسم کتاب: همه کودکان باهوشند اگر... نویسنده: دکتر میریام استاپرد مترجمین: دکتر سهراب سوری و امیر صادقی بابلان صفحه 70 تا 90   خودم نوشت1: خیلی دوست داشتم خلاصه نوشته هام از این کتاب خوب رو قبل از شروع سال 93 تموم کنم اما خب چه کنم که نشد. همونطور که قبلا گفتم بخش مربوط به "رشد کنترل ادرار" و رشد کنترل مدفوع " شامل نکات مهم و کلیدی زیادیه که به نظرم خلاصه کردنشون خیانت در اصل مطلبه، اما چون فکر کردم شاید خیلیهاتون در حال نزدیک شدن به این مرحله ی مهم باشبن فکر کردم خوبه  دو جمله از اون رو که خوندنش خالی از لطف نیست براتون بذارم چون این مرحله هم مثل مرحله گرفتن از شیر خیلی حساس و چالش برانگیزه: "به ندرت ...
29 اسفند 1392

سه گانه های خنده دار - پول، باران، بلندگو

*یک بار در میهمانی یکی از اقوام به پسرمون میگه بیا بغلم، پسرک هم در کمال جدیت دست رد به سینه اش میزنه، ایشون هم برای تشویق بهش میگه بیا بغلم تا بهت پول بدم، و پسری بعد از شنیدن این پیشنهاد اغوا کننده در حالیکه همچنان به اون بنده خدا روی خوش نشون نمی داده و به صورتش  هم نگاه نمی کرده دست کرده داخل جیب پیراهنش و در چشم به هم زدنی، همزمان یک اسکناس دوتومانی و یک ده تومانی از جیبش کشیده بیرون، همچین پسری داریم ما (اصلا دوست ندارم فکر کنم ممکنه  پول دوست داشته باشه )   *هر بار که پسرمون "باران" رو میبینه مکافاتی داریم،  پسرکمون از روی علاقه یا هر چیز دیگه ای که ممکنه باشه این دختر مظلوم رو میکشه به سمت خودش، و مسلما ...
27 اسفند 1392

19 ماهگی

با این حساب که پسرکمون از نظر حرکتی تقریبا رشد خودش رو کرده (با فاکتور گرفتن مهارتهای حرکتی پیچیده تری مثل دوچرخه روندن و لی لی کردن و طناب زدن و ...، البته این رو هم باید بگم که امروز دیدم یاد گرفته به طور کامل در حالی که سوار بر کامیونشه تو اتاق به این سمت و اون سمت حرکت کنه) از این به بعد پستهای مربوط به ماهگردهای پسری بیشتر بر روی پیشرفتهای کلامیش متمرکز خواهند بود.     چهارشنبه 14 اسفند، گفتن بالش و کلاه رو یاد گرفت، به بالش میگه "با" و به کلاه میگه "دولا" یکشنبه11 اسفند، موقع سبزی پاک کردن من، گفتن سبزی رو هم یاد گرفت، به سبزی میگه "دبدی" "dabedy" خیلی بامزست این تلفظش از روز دوشنبه 12 اسفند هم به برکت ِ شستن پر...
24 اسفند 1392

بهار ِ اصلی کی می آیی؟

من شنیدم که شما فصل بهاری آقا به دل خسته ی ما صبر و قراری آقا عمر یک سال گذشت و خبری باز  نشد هوس آمدن جمعه نداری آقا درهیاهوی شب عید که را گم کردیم؟! غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا     خدایا به سوز دل مولا علی علیه السلام و به پهلوی بشکسته ی زهرای مرضیه سلام الله علیها قَسمت می دهیم که فرج منتقم شان را برسانی ... آمین، التماس دعا
23 اسفند 1392

بهتر از برگ درخت

پدری دارم بهتر از برگ درخت                  دوستانی بهتر از آب روان                         و خدایی که در این نزدیکی است....     از محبت پدر و مادرم در حقم و حقمون هر چی بگم کمه اما تو این پست میخوام به طور اختصاصی از پدرم به خاطر تمام محبتهاش، توجهاتش و به فکر بودنهاش تشکر کنم، به خاطر اینکه بودنش جبران تقریبا بیشتر نبودنها و نداشته های زندگیم و شاید هم بتونم بگم زندگیمونه، به خاطر اینکه حتی با فکرش و نه ضرورتا همیشه با پولش خیلی اوقات تونسته ...
21 اسفند 1392

راز خوشبختی زنان

پسرم پسر عزیزم شاید در هیچ جای دنیا و از هیچکس نشنوی این حرفها رو، اما من، در چند قدمی این روزهایت به تو خواهم گفت که :   نه پول، نه خونه، نه ماشین و  نه جواهر آلات، نه علم و تحصیلات، نه شغل عالی و  نه موقعیت بالای اجتماعی، نه زیبایی ظاهری، نه خوش هیکل بودن و نه شیک پوشی،   هیچکدومشون به خودی خود نمیتونن به اندازه ی یک لحظه "از ته قلب درک شدن و فهمیده شدن " توسط یک مرد برای همسرش لذتبخش باشه و اونو به عرش اعلی ببره،    حتی اگر اون لحظه پر باشه از اشک و گریه، پسرم بدون که گریه برای یک زن اجتناب ناپذیره، یک زن گاهی گریه میکنه نه از سر ناخوشبختیش، بلکه از سر رسیدن به آغوش خوشبخت...
19 اسفند 1392